برای تأسف های بی فایده

امروز که به خانه آمدم متوجه شدم که دختر همسایه که در سن نوجوانی و خامی است خود را از طبقه سوم به پایین پرت کرده است. کلی تو ذوقم خورد چرا که تا دیروز با پرت شدنمان کلی پز می دادیم.
از طنز بگذریم که این خبر دل و دماغی برایم نگذاشته. می خواستم برایش از خدا طلب سلامتی کنم که یادم افتاد اگر خداوند می خواست در این موضوع دخالتی کند از حادثه جلوگیری می کرد و............... بماند. روزی باید در خصوص نقش خدا در زندگی بنویسم ، و آن روز ، روزی است که ما را در آتش اندیشه امان خواهند سوزاند.
نمی دانم تا چه حد می توانم این روح را برای اینچنین حوادثی پرورش دهم اما .............. نه حالا نمی نویسم.
اندکی دیگر هم صبر می کنم...........

برای زمانی که به ناگاه پرت می شویم

دیروز در کارگاه ، بر اثر توطئه استکبار جهانی و در رأس آن آمریکای جهان خوار و اسرائیل غاصب ، از ارتفاعی در حدود 3 متر پرت شدم و از آنجا که توطئه استکبار در همه شئونات این مملکت مسجل است ، بی درنگ کارگران را به خط کردیم تا با حضور در صحنه و با شعارهای کوبنده مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل ، مشت محکمی بر دهان فتنه انگیزان چیز بزنند.
اما این پرت شدن از ارتفاع خالی از فایده هم نبود؛ چرا که ما تازه فهمیدیم که خودمان یک پا نیوتونیم و نمی دانیم، که البته همه اش تقصیر این تحریم های استکبار است که مانع شکوفایی استعداد های ما می شود.
در همان حال و هوای افتادن بود که ما (آن هم به تنهایی) فهمیدیم که زمین بجز دو حرکت وضعی و انتقالی ، یک حرکت دیگری هم دارد و آن هنگامی است که با سرعت به سمت شما حرکت می کند و صد البته که این با جاذبه متفاوت است چرا که در آنجا اجسام با سرعت به سمت زمین حرکت می کنند.
تازه من کشف کردم که این نیوتون چقدر آدم چیزی بوده که زیر درخت نشسته است تا سیب بر سرش بیفتد و کشفی کند. او اگر آدم بود، خود به بالای درخت می رفت و پایین می پرید، تا کشف های بزرگتری کند. اما خدا و تنها خدا می خواست که فردی از بلاد مسلمین به نام غضنفر این کشف را بکند و حالا این همه افتخار از آن ماست که آن را همین جا یکجا به همه مسلمین تقدیم می کنم(این مسلمین شامل همه انواع آن می شود).
خلاصه اینکه بر اثر درد شدید در ناحیه پشت پا بالاخره کارمان به بیمارستان کشید.
حکایت درمان بماند اما ظرف 20 دقیقه ای که آنجا بودیم آنقدر خندیدیم که همه چیز از یادمان رفت. حیف که حوصله نوشتن ندارم.برای احوال پرسی و تبریک کشف جدیدمان که زنگ زدید برایتان تعریف می کنم.

برای عکاسی ، این تفریح پر دردسر

اینجا بالای پشت بام میدان نقش جهان است. جایی که به راحتی نمی توان رفت به خصوص اگر قصد عکاسی داشته باشی.
بماند که ما چطور رفتیم، اما همین که این عکس را دزدکی گرفتیم،(آن هم از میراث خودمان) ،کلی حال کردیم.

برای شعور انسان وقتی به بازی گرفته می شود

اگر اخبار 20:30 مورخه 88/06/15 و گزارش آن از بازداشتگاه کهریزک را دیده باشید ، حتما احساس چیز بودن بهتون دست داده.
انسان بعد از دیدن این گزارش به حتم یک چنین جملاتی را می گه:
((من هم به سهم خودم از آقایان کروبی و موسوی تشکر می کنم؛ امیدوارم باز هم از این کارا(راهپیمایی های خانوادگی- اغتشاشات) بکنن ، خیلی حال می ده ، برو بچ دور هم جمع میشن ،عشق و صفا ، تا باشه از این گرد همایی ها اونم تو جاهایی مثل کهریزک که تازه بعد از آزادی کلی پولم به بازداشتی ها میدن و به این ترتیب مشکل بیکاری جووناهم حل میشه.))
به نظر شما چرا می گن خدا خر و شناخت شاخش نداد؟

برای سوتی های زندگی

یکی نیست بگه آخه تو مجبوری؟ نه آخه مجبوری؟ مگه فارسی و ازت گرفتن که انگلیش بلغور می کنی؟
مثله بچه آدم بگو(( تولدت مبارک)) نه اینکه بگی
happy your birthday
iQ سوتی دادی در حد بنز

برای وقتی که به شعور خویش شک می کنیم

یه بابایی گفتس که در جریانات اخیر 27 نفر کشته شدن که 20 تاشون بسیجی بودن.
من نمی دونم چرا یاد اون جک می یوفتم که یه عده توی مانور از دشمن فرضی شکست خورده بودن.

برای امیدهای واهی

زندگي با همه وسعت خويش

مسلک ساکت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نيست

اضطراب و هوس و ديدن و ناديدن نيست

زندگي خوردن وخوابيدن نيست

زندگي جنبش وجاري شدن است

زندگي کوشش و راهي شدن است
از تماشاگه آغاز حيات
تا به جایی که خدا می داند